گزاره
نقاشیهای مسعود کشميری نشاندهندهی دغدغه و علاقهی وی به پيکرهی انسان و بيان کيفيات درونی و بيرونی آدمهاست. او در تلاش است یک راه ارتباطی و یک گفتگو میان اندام انسان و مخاطب ایجاد کند.
کشمیری در آثارش با اختیار پسزمینهای مشترک و انتخاب فیگور زنانه مجموعهی واحدی را به وجود آورده و در هر نقاشی روايت كنندهی يک لحظه، يک حس و يا يک آن از زندگی روزمرهی زنان است. زنانی كه تنها، ساكت و خاموش به نقطهای نامعلوم خیره شدهاند و نظارهگر گذر لحظههای زندگی و فناپذیری آن هستند. هنر کشمیری قسمتی از زندگی است که بار لحظات را در ضمن سادگی به رخ میکشد و به شیوهای به دور از اغراق و ظاهرسازی، تصویرهایی را خلق میکند که در عین ایستایی، روایی و پویا هستند.
پس زمينهی ساده و خاموش این نقاشیها در تضاد با پرداخت پر جزييات بدن و انبوه نقش و نگار و چين و چروک لباسهاست که باعث میشود بيننده بر پیکرهی انسان به عنوان یک کل متمركز شود و به تمامی ويژگیهایی که يک فرد با خود حمل میكند توجه كند. تکنیک اجرای این آثار صرفا نقاشی است، اما طراحی، رنگگذاری ، شیوهی قلمزنی و ترکیببندی به گونهای است که ذهن، توان قصه ساختن برای آنها را داشته باشد.
و در نهایت نگاههای خسته، گنگ و گیج این زنان، چشمان ساکت، پر حرف و دستان آرامی که همچون سلاحهای خاموش غلاف شدهاند و لباسهایی که پوشندهاش را له میکنند، حس لمس بودن و اینکه چاره ای جز تماشا نیست را به ببیننده القا میکند.