گزاره
بازنمایی از آغازی که انسان نقاشی را آغاز کرد دغدغه اوست، منتها بازنمایی پس از ظهور عکس با این تردید مواجه شد که مرز میان بازنمود کردن و تقلید از کجا متمایز میشود؟ همه ما متفقالقول هستیم که بازنمود در معنای هنر، مشمول مفهوم دربارهگیست، این کرارا به این اصل کلایوبل اشاره میکند که هر چیز برای هنر بودن ملزم به معنادار شدنست، هنر اینچنینی، ورای آن معناییست که در شکلش به ما نشان میدهد، پس بازنمود چیزیست که در ظاهر تصویر، متعین نیست.
نمیدانم چرا اسم این مجموعه را ” کوه، کوه ست گذاشتهاند! اما بر خلاف نظر آنها این کوهها، کوه نیستند، که اگر بودند شوقی برای دیدن برنمیانگیختند، آنها معنای نمادین کوهند، چشماندازی که یادآور ابدی عجز انسانی ما بوده است؛ تداعی معنای تنهایی بشر در برابر قلل سنگی و خدایانی که در کوهستان آرمیدهاند. کوهستان مصطفی فرجآبادی نیز چنین است، او دربارهی جغرافیا یا توپوگرافی و دیاگرام کوه نگفته است. یکی از کوههای او هرچند مرا به یاد عکس مشخصی از دماوند از والتر میتل هولتسر عکاس سوئیسی میاندازد با این وجود این نقاش، دماوندی مثالین را تصویر کرده؛ کوهی اثیری که ضحاک در آن به بند کشیده شده، قافی که خورشید در چاه آن غروب میکند. کوهی برای جدا کردن دشتها، نوعی ثبت انزوای بیاباننشینی؛ بیننده حتی مقیاس فیزیکی این کوهها را نمی شناسد در نتیجه خودش را در برابر آنها کوچک میبیند؛ هیولاهایی سنگی که برف بر پوستشان آب میشود و به دامنه کوه سر میخورد.
کوهستانهای مصطفی فرجآبادی هرچه که باشند آثاری متفرعن، مجزا و زمینه زدودهاند؛ حتی میشود به جرات گفت که پرت از ماجرای اصلی قرار دارند و این آخری را از همه خاصیتهایش بیشتر دوست دارم؛ او هنوز قربانی ملالت روشنفکری هنرمند نشده و امیدوارم همیشه همینطور دور از دایرهی هنر پایتخت باقی بماند.
-شهروز نظری