این تنی که پوشیده‌ام

مسعود کشمیری

24 اریبهشت - 18 خرداد 1394

گزاره

نقاشی­های مسعود کشميری نشا­ن­دهنده­ی دغدغه و علاقه­ی وی به پيکره­ی انسان و بيان کيفيات درونی و بيرونی آدم­هاست. او در تلاش است یک راه ارتباطی و یک گفتگو میان اندام انسان و مخاطب ایجاد کند.

کشمیری در آثارش با اختیار پس­زمینه­ای مشترک و انتخاب فیگور زنانه مجموعه­ی واحدی را به وجود آورده و در هر نقاشی روايت كنندهی يک لحظه، يک حس و يا يک آن از زندگی روزمره­ی زنان است. زنانی كه تنها، ساكت و خاموش به نقطه­ای نا­معلوم خیره شده­اند و نظاره­گر گذر لحظه­ها­ی زندگی و فناپذیری آن هستند. هنر کشمیری قسمتی از زندگی است که بار لحظات را در ضمن سادگی به رخ می­کشد و به شیوه­ای به دور از اغراق و ظاهرسازی، تصویرهایی را خلق می­کند که در عین ایستایی، روایی و پویا هستند.

پس زمينه­ی ساده و خاموش این نقاشی­ها در تضاد با پرداخت پر جزييات بدن و انبوه نقش و نگار و چين و چروک لباس­هاست که باعث می­شود بيننده بر پیکرهی انسان­ به عنوان یک کل متمركز شود و به تمامی ويژگی­­هایی که يک فرد با خود حمل می­كند توجه كند. تکنیک اجرای این آثار صرفا نقاشی است، اما طراحی، رنگ­گذاری ، شیوهی قلم­زنی و ترکیب­بندی به گونه­ای است که ذهن، توان قصه ساختن برای آن­ها را داشته باشد.

و در نهایت نگاه­های خسته، گنگ و گیج این زنان، چشمان ساکت، پر حرف و دستان آرامی که همچون سلاح­های خاموش غلاف شده­اند و لباس­هایی که پوشنده­اش را له می­کنند، حس لمس بودن و اینکه چاره ای جز تماشا نیست را به ببیننده القا میکند.