دربارهی نمایش آرش صداقتکیش نوشتهی هوفر حقیقی
16 بهمن 1403
آرش صداقتکیش را میتوان از آن دست هنرمندانی برشمرد که علاقه چندانی به شناخته شدن آثارش به شیوه یا رویکرد هنری مشخصی ندارد و به نظرم نمیتوان و نباید دورهی کاری او را (لااقل تا اکنون) به سبک و سیاق یا چهارچوبهای تاریخی از پیش قوام یافته، تقلیل داد. در واقع آن مفهومی که به عنوان امضا یا زبان شخصی هنرمندان میشناسیم را نباید در آثار آرش صداقتکیش در سطح بصر جستجو نمود. طیف وسیع آثار او چه به لحاظ تکنیکی و چه محتوایی سندی بر این مدعاست. شکلی از برچسب گریزی افراطی و رفتاری اطوارگرایانه که تجربیدن را ارزش غایی هنر میداند.
شاید برای بیان مولفههای ژانریک آثار صداقتکیش بتوان از برخی سبکها، ایسمها و قالبها به عنوان کیفیتهایی توامان موجود، سخن گفت. کیفیاتی که نمیبایست به هیچکدام از آنها فروکاهیده شود. این تنوع، از آثاری که در پیوندی مکانمند با آنچه پیش رویش بوده، تا آثاری که حاصل تخیل و ذهنیتی منفک از این حضور فیزیکی بودهاند، گسترش یافته است. هرچند همین دو نوع برخورد عمده (دو سر طیف) در نقاشی یا طراحی را نیز نمیتوان در آثار صداقتکیش به راحتی و وضوح از هم تفکیک نمود. وفاداری عین به عین او به واقعیت و یا تکریم انتزاع، خصلتهایی به همآمیخته در آثار صداقتکیش هستند که شاکلهی بنیادین دورهی کاری او را رقم زده است و هر شکلی از تلاش برای تمیزدادن آنها از یکدیگر نه تنها سادهسازی مسئله است بلکه مسیر شناخت و مطالعهی نظری آثار او را نیز به بیراهه خواهد کشاند. در واقع این کیفیات چندگانه، آنچنان با ظرافت در یکدیگر ذوب شدهاند که (همچون یک واکنش شیمیایی بازگشتناپذیر) این امر را مبدل به دستوپازدنی عبث و سطحی خواهد نمود.
تمایل به استعلایافتن از مرزبندیها و خطکشیهای نخنما شدهی تاریخ هنر، و درعین حال شناخت و غوطهور شدن میان آنها توسط هنرمند، گواهی بر معاصریت آثار و تفکر اوست.
در نمایش اخیر آثار آرش صداقتکیش در گالری اُ، شاهد فیگورهایی گروتسک هستیم که در بافتاری واقعگرایانه و براساس حافظهای زیسته با یکدیگر تلفیق شدهاند و این بازهی بیانی تا چشماندازهایی واقعنمایانه که به واسطهی ضرب قلمهای اکسپرسیونیستی هنرمند، آغشته به انتزاع گشتهاند، امتداد یافتهاست. گونهای بینظمی که با تمهیدات هنرمند به نحو مطلوبی سامان یافته است.
