جهان گنگ، مکانهایی متروک و رها شده یا طبیعت ساده و پاکی که ذهن ابعادش را ناخوانا کرده است؛ انسانهایی که کالبدهایی غریب و ناآشنا یافتهاند یا مکانهایی که چون چهرهها و اندامهای آدمیان به نظر میآیند، مبهم شدن جهان مرئی و ناواضح شدن هندسهی مکانهای بیرونی و در مقابل مرئی شدن ترس و بیگانگی و حسرت و تنهایی ایدههاییاند که در آثار بویه به چشم میآیند. از سویی کالبد اشیا و آدمیان مبهم میشوند و در هم میروند و از سوی دیگر، احساسات و عواطف و خلجانات درون در اشیا و مکانها کالبد پیدا میکنند. حس ویرانی و نابسامانی مکانهایی که گویی انسان در آنها زیسته، طراحیها را در برگرفته است. میان خود و جهان و اشیا و آدمیان فاصلهای است؛ فاصلهای که موجب میشود اشیا و چهرهها، اشکال معمول خود را از دست بدهند و صورتهایی خشن و اندوهناک و نامفهوم پیدا کنند. تصویر درونی شدهی جهان بیرون در آثار بویه برای شهروندان جهانِ پر از اضطراب و تنهایی ما احتمالا نامانوس و غریب نیست.
حرکات خطوط برای ایجاد اشکال و در عین حال از میان بردن و محو کردن آنها و امکان دادن به شکل یافتن یا متولد شدن نقشها و شکلهای جدید از دل آنها، تنش و تکاپویی نقاشانه در آثار بهوجود آورده است. گفتوگوی میان وضوح و ابهام در آثار موفق بویه به درستی انجام میگیرد و چشمان و ذهن مخاطب، مدام در نوسان میان تفسیر غیرفیگوراتیو و انتزاعی اثر و تفسیر فیگوراتیو آن است. جدال شکل و بیشکلی، غایتمندی و بیغایتی به همراه حالات بیانگرانه و عصبی خطوط، نقشها و رنگها، مادهی قوی این آثار است؛ مادهای که به درستی در کار، روایتی از جدال جهان بیرون و درون آدمی است.
-دکتر امیر مازیار