گزاره
شطحیات چه: مردم همان گونهاند که سرزمین و هوای آنهاست؟ -جان کیج، یاداشتهای روزانه: چگونه جهان را بهبود بخشیم. (فقط مشکلات را حادتر خواهید کرد) شطحیات جمع شطح در لغت بهمعنی حرکت است. وقتی بهکار میرود که حرکتی، جنبوجوشی یا ریخت و پاشی در کار باشد؛ از دیگ سرریز شدن است. گفتهای پیچیده و عجیب در توصیف وجد درونی که نیرومند و استوار، بر صاحب وجد چیره میشود و از گرمی و جوشش روح بیرون میتراود. ضد و نقیض گوییست. کارهای علی معمری شطحگونهاند؛ در طبیعت زندگی و کار میکند و نقاش نقیض چشماندازی را تصویر میکند که میبیند. از دیگاش رنگ سیاه سرریز میشود، منظره را مکدر و سیاه بازنمایی میکند. چشماندازش طبیعتیست که انسان در وضع طبیعی آن تغییر ایجاد کردهاست. کارش مداقه در «شر» و «اختلال کمتوجهی عمومی» است. مدخل نمایشاش، «رش»؛ درخت بیحاصل. درختی که خودش گُر میگیرد و میسوزد. سیاه. کنایهایست به بیتوجهی عمومی نسبت به محیط. تلقی از طبیعت و چشمانداز «سیاه» در کارهای مُعمری و نمایش «رش» او را میتوان با میانجی دو اثر از گاسپار دیوید فردریش نقاش رمانتیک آلمان خواند، نقاشی «راهبی کنار دریا، ۱۸۰۹» و «ساحل و کشتی شکسته، ۱۸۰۶». راهبی در آستانهی دریای سیاه ایستاده است که خودِ نقاش، فردریش است. دریای سیاه طبیعت است به مثابه نیروی وحشی و سرکش در نقش نابودگر که نقاش از قدم نهادن در آن قلمرو مرگ امتناع میکند. «هر چیزی در دوردست شاعرانه میشود: کوههای دوردست؛ آدمها در فاصلهی دور؛ همهی رویدادهای دور رمانتیک میشوند.» نوالیس نقاشیهای مُعمری میان انتزاع و امر واقع معلقاند. چنان به سوژه نزدیکاند که رمانتیک جلوه نمیکنند و از آستانهی «دریای سیاه» عبور کرده و درون فاجعهاند. در نقاشی «۲۰ لتی بدون عنوان» چشمانداز در حال سوختن که نوعی سکون مبهم در غیاب هرگونه جنبش را تصویر کرده، با حس حزن و اندوه که قلمرو مرگ است. در نمایش «رش» استعارهی «گاردریل» و علائم بازدارنده روی آن همان آستانهی دریای سیاه و ساحل ماسهای نقاشی «راهبی کنار دریا، ۱۸۰۹» است که فردریش ایستاده است و هیاهوی مرغان دریایی بر فراز سیاهی، انسان خُرد را بر حذر میدارند از در افتادن با طبیعت خوفناک. فرجامی که پیشتر فردریش در نقاشی «ساحل و کشتی شکسته،۱۸۰۶» آن را تصویر کردهاست. مجتبی امینی