دروغ و آشفتگی

مصطفی حمیدی

8 - 19 تیر 1396

گزاره

برای من “چهارخونگی” نماد تضادی پراکنده است، ازچهارخونه‌ی تمام سفید گرفته تا چهارخونه‌ی سیاه و سفید که گویای تضاد کامل و جنگ و درگیری است. تضاد میان بیرون و درون، واقعیت و توهم، واقعیت و حقیقت، واقعیتی آشفته و حقیقتی مبهم تا سرحد دروغ. تا آنجا که می‌دانم تنها انسان دروغ می‌گوید. ‌‌‌ من ابتدا بزرگترین دروغ‌ها را خودم به خودم گفتم و بعد به دیگران. ‌ از همان دروغ‌هایی که دروغ محسوب نمی‌شوند، ضرری ندارند و فقط کلام را بی‌اعتبار می‌کنند، مثل دروغ‌های مرسوم در روابط اجتماعی، توجیه و انکار، دروغ‌های مصلحتی و سفید، خیرخواهانه، صادقانه، مودبانه، عاشقانه، عارفانه، فیلسوفانه، روشنفکرانه…هنرمندانه…. امروز دیگر کلامم اعتباری ندارد، اما می‌گویم – می‌پذیرند، می‌گویند – می‌پذیرم، بدون تعهد اجرایی، یک توافق ضمنی – دلیل؟ شاید برای کسب ثروت، موجودیت یا هویت اجتماعی یا به طور کلی ترس- ترس از “از دست دادن” و یا “به دست نیاوردن” – مادی یا معنوی.‌‌ امروز در انبوهی از دروغ‌ها دست و پا می‌زنم، دروغ‌هایی در دنیای مجازی، تبلیغات و مد …. – در و با دروغ‌های دیگران زندگی می‌کنم. ‌ دروغ گفتن به یک ابزار و یکی از واقعیت‌های زندگی من تبدیل شده است، واقعیتی آشفته، یک آشفتگی واقعی که راهی به حقیقت ندارد. ‌ فکر می‌کنم تنها راه رسیدن به حقیقت از واقعیات مسلم می‌گذرد – البته اگر توان بینش و شهامت رویارویی با آن را داشته باشم. مقصر؟ مطمئن نیستم، با این حال وقتی روی نقطه‌ی داوری میان دو آینه‌ی گذشته و آینده می‌ایستم تا چشم کار می‌کند فقط خودم را می‌بینیم و خودم. ‌ دریافته‌ام که همه چیز از “من” شروع می‌شود، به “ما” می‌رسد و دوباره به “من” ختم می‌شود چه برای ساختن، چه برای خراب کردن … -مصطفی حمیدی